اهر هاراي
ايران تورك فيلتر شد.
آنا یارپاق              ایلگی              ایمیل              RSS              ATOM
بلاقا گؤره



سون یازی لار
+0 به يه ن

زبان فارسي معيوب و فارس پرستان تجزيه طلب


 

ناصر پورپيرار

به جست و جوي تاريخ تولد زبان فارسي مي رويم، كه در قرن دهم هجري براي زبان گشايي و بيان، دست به دامان و وام بردار خط عرب شده است كه در امتداد هزاره ي نخست اسلامي اندك اندك ابزار ابراز مقاصد و معاني در جهان اسلام شده است،گزينشي ناگزير كه بي اندك تاملي بر محقق معلوم مي كند اگر زمان پيدايي گنجينه ي كنوني زبان فارسي را، بدون ضميمه كردن خطي براي عرضه و بيان، تا قرون اوليه ي اسلامي امتداد مي دهند و به عقب مي برند، پس از دو حال خارج نيست، يا با عضوي از تيم تحميق فرهنگي مردم  فارس مواجهيم و يا با صاحب گفتاري كه به غلط در دام و كار آموزش و فرهنگ غلطيده است. مورخ را با مراجعه به منابع موجود اعتقاد بر اين است كه هيچ عامل و ابزار گفتار در سراسر جهان ناتوان تر و معيوب تر از زبان فارس ها نداريم و دامنه و حوزه ي اين زبان آماده اي كه بر سرزمين ما سرازير كرده اند، تا به حدي است كه قرينه ي ديگري براي آن نمي توان شناخت. به علاوه نخستين قصد اشاره به اين زبان نيز مصداق معيني ندارد و به حقيقت انتخاب حوزه اي از تجمع انساني كه با يقين كامل بتوان آن ها را متكلم به زبان فارسي شمرد، بدون ملاحظات عمومي و ناديده انگاري هاي شرم آور كنوني، ممكن نيست. حتي مدعياني مي شناسيم كه زبان خوزي ها و آذري ها را شاخه اي از زبان فارسي شناخته اند و معتقدند گيلك و مازندراني و خراساني و كرماني و سيستاني و لر و كرد، فارس زبان اند، از لغت فارس سود مي برند و گويش امروزين آن ها فارسي از دامان مادر دور شده و بي نان آور مانده است!!! و چيزي نمانده جدولي بسازند و دياگرامي بكشند تا معلوم شود براي تبديل فارسي به لهجه اي معين بايد چه مقدار از پايتخت دور شد و در هر پنج كيلومتر بر سر تلفظ لغات اين زبان چه خواهد آمد، هرچند نمي دانند و نمي توانند ساز و كار اين بدل شدن زبان رسمي به لهجه اي در پشت و يا پيش كوهي را تابع حكمت و حركاتي قرار دهند و توضيحي بر اين امر ندارند كه في المثل چرا ساكنان روستاي دماوند، در حوالي پايتخت و مركز زبان فارسي، با كلماتي اداي مقصود مي كنند كه دايره ي درك آن به ده كيلومتر هم نمي رسد و در بساط مسخره ي كنوني، بوميان دماوند نيز همچنان فارس زبان اند!!! اين عليلي علاج نشدني از آن است كه علم بسيار محترم و مجلل زبان شناسي براي پديده ي لهجه، نه اين كه روند و دليل پيدايش، بل تعريف معمولي و عاميانه نيز ندارد و زبان شناسان حتي تسليم اين امر مسلّم نمي شوند كه تولد لهجه از درون زباني واحد غير ممكن است و تظاهر هر لهجه اي جز مظاهر حضور يك كلني مهاجر كوچك يا بزرگ نيست، كه به ميل يا به ناچار، مي كوشد تا شيوه اداي كلام را با فرهنگ و زبان ميزبان خود همآهنگ و همراه كند. «پس جمع واژه هايي كه فقط از تركيب ريشه ها با پيشوندهاو پسوندها به دست مي آيد مي شود: ۲۲۲۷۵۰۰۰= ۹۰۰۰۰۰+ ۳۷۵۰۰۰+ ۲۲۵۰۰۰۰۰ يعني ۲۲۶ ميليون واژه. در اين محاسبه فقط تركيب ريشه ها با پيشوندها و پسوندها را در نظر گرفتيم آن هم فقط با يكي از تلفظ هاي هر ريشه. ولي تركيب هاي ديگري نيز هست مثل تركيب اسم با فعل مانند (پياده رو) و اسم با اسم (مانندخرد پيشه) و اسم با صفت مانند (روشن دل) و فعل با صفت (مانند خوش خرام) و فعل با فعل (مانند گفت و گو) و تركيب هاي بسيار ديگر در نظر گرفته نشده و اگر همه ي تركيب هاي ممكن را در زبان هاي هند و اروپايي بخواهيم به شمار بياوريم، تعداد واژه هايي كه ممكن است وجود داشته باشد مرز معيني ندارد. و نكته قابل توجه اين كه براي فهميدن اين ميليون ها واژه فقط نياز به فراگرفتن ۱۵۰۰ ريشه و ۸۵۰ پيشوند و پسوند داريم در صورتي كه ديديم كه در يك زبان سامي براي فهميدن دو ميليون واژه بايد دست كم ۲۵۰۰۰ ريشه از برداشت قواعد پيچيده ي صرف افعال و اشتقاق را نيز فرا گرفت و در ذهن نگاه داشت». (مصطفي پاشنگ، فرهنگ پارسي و ريشه يابي واژگان، ص ۱۴) پاشنگ كتابي نوشته است با هدف اوليه ي آشنايي با ريشه ها و در اصطلاح امروزين اتيمولوژي لغت فارس، چنان كه از نام كتاب او بر مي آيد. او با گزينش ۱۵۰۰ لغت پايه و ارتباط دادن آن ها با ۸۵۰ پيشوند و پسوند زبان فارسي!!!، تعادلي ساخته است كه دامنه ي لغت فارسي را تا ۲۲۶ميليون فقره گسترش مي دهد. گمان ساده لوحانه و در حقيقت زيركانه ي او بر اين است كه اگر مثلا از صورت سوم شخص مفرد افعال گفت و رفت با التصاق پسوند ار مي توان تركيبي فاعلي با افاده ي معناي نو درآورد، پس اين استعدادي است كه در شكم تمام افعال زبان فارسي كاشته اند، بي اين كه بيانديشد كه نشستار و دويدار و خوردار و خوابيدار و خنديدار و پريدار و خزيدار و فهميدار نداريم و بر همين اساس ۸۵۰ بار، به تعداد پيشوندها و پسوندهاي زبان فارسي كه او شمرده است، اين هوچيگري در باب زبان فارسي را با افعال و لغات تكرار مي كند، تا سرانجام عدد مورد علاقه خود در تعداد واژگان فارسي، يعني ۲۲۶ ميليون كلام را بزاياند و زنده كند. چنان كه انبوه و انواع بي دانشان خودي و بيگانه را، دلقكانه مشغول وام دار و متكي كردن قرآن متين به لغت فارسيان ديده ايم!!! «پژوهشگران زبان انگليسي پيش بيني كردند كه در آغاز سال۲۰۰۹ ميلادي، تعداد واژگان اين زبان به مرز يك ميليون واحد برسد. به نقل از PNA ، پل جي. بياك، بنيان گذار و رييس موسسه تحقيقاتي گلوبال لنگوايج مانيتور اعلام كرد: روز ۲۹ آوريل ۲۰۰۹ تعداد واژگان زبان انگليسي كه مردم در سراسر جهان آن ها را به كار مي برند، از مرز يك ميليون عبور مي كند. بر اساس برآوردها و تحقيقات اين موسسه كه تا پايان ماه ژوئن گذشته محاسبه شده، زبان انگليسي هم اكنون ۹۹۵ هزار و ۸۴۴ كلمه دارد كه تاكنون و در طول تاريخ هيچ زبان ديگري به اين جايگاه دست نيافته است». (جام جم، ۱۶ تير ۱۳۸۷، صفحه ي آخر) براي اندازه گيري اوهام در نزد اين گونه بررسان زبان فارسي مطابقه ي آن ادعا با اين آگاهي كفايت نمي كند، لازم است ببينيم پاشنگ در كتاب اش از مفهوم ريشه يابي چه ادراكي داشته و چه گونه خاستگاه و بنيان لغت فارسيان را نمايش داده است: «شبگير: زماني ميان نيمه شب و پگاه. انوري مي گويد: در صحبت او به كه بوي در شب و شبگير با صورت او به كه خوري مي گه و بي گاه» (همان، ص ۳۹۶) اين الگوي واحدي است كه به عنوان ريشه شناسي لغت فارس قريب هزار بار در كتاب پاشنگ تكرار شده و بدين ترتيب يك لغت معني ساده و معمول و همه جا ريخته را، ريشه يابي واژگان فارسي تصور كرده است. مسلم اين كه در حال حاضر به ميزان پاراگرافي منبع قابل ارجاع نداريم كه حتي براي يكي از واژه هاي فارسي، ريشه اي چنان كه در معناي لغت اتيمولوژي نهفته است، ارائه دهد، مگر اين كه هر يك از آن ها را دور هندوستان بگرداند و با مسخرگي تمام از شكم اوستاي قلابي و يا اسلاوهاي جنوبي بيرون كشد. «فريتس ولف، متولد ۱۸۸۴، از ايران شناسان گران مايه ي آلماني است كه از جمله ي آثار او ترجمه ي كامل «اوستا» است كه در سال ۱۹۲۰در استراسبورگ انتشار يافت. آن گاه به كار بسيار دقيق و توان فرساي استخراج و تنظيم و تدوين واژه هاي شاه نامه پرداخت. و بيش از سي سال در نهايت بي چيزي در اين كار شگرف صرف عمر كرد. به سبب يهودي بودن مقامات آلمان نازي به او امكان تدريس و فعاليت نمي دادند». (فريتس ولف، فرهنگ شاه نامه ي فردوسي، ص ۲۵) بار ديگر، يهودي ديگري را مي بينيم كه براي زير و رو كردن هستي و هويت مردم شرق ميانه و تبليغ دروغ نامه هاي ساخت كنيسه و كليسا، عمرش را بر سر تعمير اوستا و تدوين لغت شاه نامه ي فردوسي صرف كرده و چنان كه مكتوب است تمام لغات و افعال و ضماير و حروف اضافه و قيود و تركيبات و ديگر اجزاء لغوي به كار رفته در شاه نامه ي فردوسي را به صورت فهرستي درآورده تا مثلا معلوم شود كه موصول كه و يا حرف ربط واو چند بار و در كدام ابيات شاه نامه به كار رفته است. زمان سنجي دقيق آماده سازي او چنان بود كه انتشار كتاب «فرهنگ شاه نامه فردوسي» فريتس ولف با هزينه دولت و وزارت امور خارجه ي آلمان، با برگزاري جشن هاي هزاره ي فردوسي در عهد رضا شاه مقارن شد. اين كه چرا ديرين پژوهان و هنر شناسان و زبان دانان يهودي اين همه به ميراث باستاني و اسلامي ايرانيان علاقه مندند، سئوالي است كه تاكنون جز مندرجات مجموعه ي تاملي در بنيان تاريخ ايران، كسي به جست و جوي پاسخي براي آن نبوده است! «در آن اوقات كه فريتس ولف ترجمه ي اوستا را فراهم مي كرد طرح تاليفي توجه اش را جلب كرد كه به اين سهولت احد ديگري جرآت اقدام به آن را نداشت و آن صورت برداري كامل از گنجينه زباني شاه نامه بود. اهميت چنين كاري روشن و آشكار بود. اگر علي رغم مشكلاتي كه با وجود حدود و ثغور غير عادي اين اثر در ميان بود، مي شد مجموعه لغات موجود در اين اثر فخيم و مهم شعر كلاسيك فارسي را يك جا گرد آورد، در آن صورت ديگر تحقيق در كلمات و لغات زبان فارسي سرانجام بر مبنايي مستحكم و قابل اعتماد استوار مي گرديد و مي توانست از قيد فرهنگ نويسي ناقص و غير كافي ايرانيان و هنديان آزاد شود... حسن اتفاق اين كه در سال ۱۹۳۴، هنگامي كه دولت ايران هزاره ي فردوسي را جشن مي گرفت، دولت آلمان مي خواست توجهي خاص به ايران مبذول دارد. توفيق نصيب شد تا نظر مساعد بخش فرهنگي وزارت امور خارجه را براي فراهم اوردن مبالغ هنگفتي كه چاپ كتاب لازم داشت جلب كند». (فريتس ولف، فرهنگ شاه نامه ي فردوسي، ص ۲۱) با اين همه بد نيست بدانيم حاصل كار ولف متضمن چه اطلاعاتي است و اگر مي گويند زبان فارسي، كه چيزي از حيات مقدم آن نمي دانيم و الگويي براي آن نداريم، با ديوان شاه نامه بار ديگر زنده شده، پس اين نو حيات، كه تمام يال و كوپال خود را در نمايش شاه نامه نشان داده، داراي چه قواره و قدرتي است و چون بيرون از لغات شاه نامه هنوز هم در زبان فارسي واژه اي نمي يابيم، مگر اين كه وام برداشته اي عمدتا از زبان عرب باشد، گنجينه ي منحصر به فرد زبان فارسي جمع آمده در كتاب فردوسي، داراي چه ارزش گفتاري و كدام توان انتقال فرهنگ است؟!! «در مورد ذكر صيغه هاي افعال خواهش مي كنم توجه داشته باشيد كه در بدو امر قصد چنين بود كه همه ي آن ها در واژه نامه بيايد. براي اين كه با تكرار متعدد صيغه هايي يكسان بي جهت بر حجم واژه نامه افزوده نشود، كار را به انتخابي از صيغه هاي فعلي محدود ساختم. اما عموما در مورد هر يك از تركيبات صورتي را بالاي همه قرار دادم كه بيش از همه در تركيب منظور نظر ظاهر مي شود. مثلا ذيل آمدن، ۲۴ بار به ياري بيامد. در اين حالت ديگر آن چه در بند گذشته ذكر شد از اعتبار ساقط مي شود، يعني اين كه در بيت هايي كه بلافاصله نقل شده صيغه هاي فعلي ديگري نيز سواي بيامد از فعل آمدن ذكر گرديده است». (فريتس ولف، فرهنگ شاه نامه ي فردوسي، مقدمه ي مولف، ص ۱۳) حقيقت اين كه براي اين گفتار گنگ اعتباري قائل نشده ام و در بررسي فردي هيچ تركيب و فعل و لغت و حرف و ضمير و ادات و صورت و صيغه اي از فعلي را نديده ام كه در شاه نامه يافت شود و در فهرست ولف نيامده باشد. نتيجه اين كه فهرست ولف تمام دارايي لغوي زبان فارسي و مجموعه ميراث و موجودي است كه با آن به فارسي سخن مي گوييم و چون فقر دل خراش واژگان فارسي مستندي معتبرتر و رسمي تر و مرسوم تر از فهرست ولف ندارد، پس بي ترديد با اين تعداد اندك كلام، اداي هيچ مطلبي ميسر نيست مگر اين كه زبان و لغت و قوانين بيان عرب و زبان هاي ديگر را به استمداد بخوانيم. زيرا زبان فارسي نه فقط اتيمولوژي كه هنوز هم گرامر اختصاصي ندارد. باري، از صفحه ي ۸۸۵ تا ۹۱۱ كتاب ولف ايندكس واژگاني آمده، كه مولف از شاه نامه استخراج كرده است، شامل تمام لغات و تركيبات و افعال و ضمائر و نداها و حروف اضافه و نام ها و صفات مندرج در شاه نامه ي فردوسي. چه گمان مي كنيد؟ ۸۳۰۰ نمونه است، ده درصد آن ها لغات شاذ و بي معنا است، نظير آرغده و ازغ و بزخفج و بندارسي و تخش و تسوغ و كرغ و جرنگ و درقه. ده درصد آن ها عربي است نظير حاجت و حاصل و حديث و حرب و حرص و حرمت و حسرت و حسد و حق و حكيم و و حكم و حمد و حور و حيدر. ده در صد آن فعل و مشتقات آن است. بيست درصد آن اسم اشخاص و مكان و جانوران و كوه و دشت و بيابان و ديگر عوارض جغرافيا است. بيست و پنج درصد آن تركيباتي است چون آتش افروز و آتش پرست و آتشكده و آتشدان و از اين قبيل، كه اجزاء آن چون آتش و افروز و پرست نيز به طور مجزا در فهرست آمده است. پنج در صد آن حرف است و ادات، مانند اين و آن و ار و اگر و از و بر و مگر و چه و چون و چند. و در حاصل گرچه اين بررسي در مواردي نمونه هايي را به سود انباشتن بيش تر لغت ناديده گرفته، اما كتاب فردوسي نيز چون لغت نامه دهخدا و هر منبع ديگر، در نهايت امر زبان فارسي را صاحب قريب ۱۵۰۰ لغت مي كند، كه هيچ پيوند ماهوي و به اصطلاح زبان شناسانه در ميان آن ها نمي يابيم و چندان بي ريشه كه به مفهوم كامل و رايج، گويا از زير بته به عمل آمده اند!!! حالا هركسي مي تواند امكانات اين زبان شيرين را با هر زبان ديگري كه مي داند و مي شناسد، مقايسه كند

 
qaynaq : ww.naria.ir
بؤلوم :
دوشنبه 13 خرداد 1392


بؤلوم لر
     
باغلانتی لار
یارپاق لار
سایغاج
  • ایندی بلاق دا :
  • بوتون گؤروش لر :
  • بو گونون گؤروشو :
  • دونه نین گؤروشو :
  • بو آیین گؤروشو :
  • باخیش لار :
  • یازی لار :
  • یئنیله مه چاغی :

جنبش مبارزه با سياست هاي ضد تركي ويكي پديا

ایران تورک : فرهنگ و تاریخ تورکان جهان